دانلود سوره کهف + متن ترجمه سوره الکهف
ترجمه تقریبی فارسی سوره کهف از مکارم شیرازی با تصرف جزئی آقا مهدی + دانلود فایل صوتی ترتیل و تحدیر سوره با کیفیت خوب و لینک مستقیم.
دانلود تحدیر و تند خوانی سوره کَهف با صدای معتز آقایی
ترجمه تقریبی فارسی سورة الکهف از مکارم شیرازی
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر حمد مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزیده)اش نازل کرد، و هیچ گونه کژى در آن قرار نداد... (1) در حالى که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتابهاى (آسمانى) دیگر است، تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند، و مؤمنانى را که کارهاى شایسته انجام مىدهند، بشارت دهد که پاداش نیکویى براى آنهاست... (2) (همان بهشت برین) که جاودانه در آن خواهند ماند! (3) و (نیز) آنها را که گفتند: «خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب کرده است»، انذار کند. (4) نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مىشود! آنها فقط دروغ مىگویند! (5) گویى مىخواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند! (6) ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل مىکنند! (7) (ولى) این زرق و برقها پایدار نیست، و ما (سرانجام) قشر روى زمین را خاک بى گیاهى قرار مىدهیم! (8) آیا گمان کردى اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟! (9) « زمانى را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!» (10) ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11) سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کردهاند. (12) ما داستان آنان را بحق براى تو بازگو مىکنیم، آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم. (13) و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز غیر او معبودى را نمىخوانیم، که اگر چنین کنیم، سخنى بگزاف گفتهایم. (14) این قوم ما هستند که معبودهایى جز خدا انتخاب کردهاند، چرا دلیل آشکارى (بر این کار) نمىآورند؟! و چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!» (15) و (به آنها گفتیم:) هنگامى که از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند کنارهگیرى کردید، به غار پناه برید، که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما مىگستراند، و در این امر، آرامشى ب شما فراهم مىسازد! (16) و (اگر در آنجا بودى) خورشید را مىدیدى که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل مىگردد، و به هنگام غروب، به سمت چپ، و آنها در محل وسیعى از آن (غار) قرار داشتند، این از آیات خداست! هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى اوست، و هر کس را گمراه نماید، هرگز ولى و راهنمایى براى او نخواهى یافت! (17) و (اگر به آنها نگاه مىکردى) مىپنداشتى بیدارند، در حالى که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مىکرد). اگر نگاهشان مىکردى، از آنان مىگریختى، و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مىشد! (18) اینگونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سوال کنند، یکى از آنها گفت: «چه مدت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشى از یک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقیقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکهاى که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذاى پاکیزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بیاورد. اما باید دقت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد... (19) چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىکنند، یا شما را به آیین خویش بازمىگردانند، و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهید دید!» (20) و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است، و در پایان جهان و قیام قیامت شکى نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهى مىگفتند: «بنایى بر آنان بسازید (تا براى همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند (و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مىسازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)» (21) گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود!» و گروهى مى گویند: پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.» -همه اینها سخنانى بى دلیل است- و گروهى مىگویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمى دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو، و از هیچ کس درباره آنها سوال مکن! (22) و هرگز در مورد کاری نگو: «من فردا آن را انجام مى دهم»... (23) مگر اینکه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش کردی، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور، و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند!» (24) آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال (نیز) بر آن افزودند. (25) بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است، غیب آسمانها و زمین از آن اوست! راستى چه بینا و شنواست! آنها هیچ ولی و سرپرستی جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمیدهد!» (26) آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن! هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمیسازد، و هرگز پناهگاهی جز او نمى يابى! (27) با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند، و تنها رضای او را میطلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطى است. (28) بگو: «این حق است از سوی پروردگارتان! هر کس مىخواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس میخواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کردیم که سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضای آب کنند، آبى براى آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان میکند! چه بد نوشیدنی، و چه بد محل اجتماعى است! (29) مسلما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! (30) آنها کسانى هستند که بهشت جاودان براى آنان است، باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جاری است، در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته میشوند، و لباسهای (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، در بر مىکنند، در حالى که بر تختها تکیه کردهاند. چه پاداش خوبی، و چه جمع نیکویی! (31) (اى پیامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، که براى یکى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم، و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم، و در میانشان زراعت پر برکتى قراردادیم. (32) هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوههاى فراوان،) و چیزى فروگذار نکرده بود، و میان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بودیم. (33) صاحب این باغ، درآمد فراوانى داشت، به همین جهت، به دوستش -در حالى که با او گفتگو مىکرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» (34) و در حالى که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمىکنم هرگز این باغ نابود شود! (35) و باور نمىکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتى در کار باشد)، جایگاهى بهتر از این جا خواهم یافت!» (36) دوست (با ایمان) وى -در حالى که با او گفتگو مىکرد- گفت: «آیا به خدایى که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملى قرار داد ، کافر شدى؟! (37) ولى من کسى هستم که «الله» پروردگار من است، و هیچ کس را شریک پروردگارم قرارنمىدهم! (38) چرا هنگامى که وارد باغت شدى، نگفتى این نعمتى است که خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویى) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر مىبینى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمى نیست)! (39) شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد، و مجازات حساب شدهاى از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونهاى که آن را به زمین بىگیاه لغزندهاى مبدل کند! (40) و یا آب آن در اعمال زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانى آن را به دست آورى!» (41) (به هر حال عذاب الهى فرا رسید،) و تمام میوههاى آن نابود شد، و او بخاطر هزینه هایى که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهاى خود را به هم مىمالید -در حالى که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود- و مىگفت: «اى کاش کسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم! سذللّه (42) و گروهى نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یارى دهند، و از خودش (نیز) نمىتوانست یارى گیرد. (43) در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب، و بهترین عاقبت را (براى مطیعان) دارد! (44) (اى پیامبر!) زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مىفرستیم، و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز مىشود و) در هم فرومیرود. اما بعد از مدتى مىخشکد، و بادها آن را به هر سو پراکنده مىکند، و خداوند بر همه چیز تواناست! (45) مال و فرزند، زینت زندگى دنیاست، و باقیات صالحات ( ارزشهاى پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است! (46) و روزى را به خاطر بیاور که کوهها را به حرکت درآوریم، و زمین را آشکار (و مسطح) مىبینى، و همه آنان ( انسانها) را برمىانگیزیم، و احدى از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد! (47) آنها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه مىشوند، (و به آنان گفته مىشود:) همگى نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان مىکردید ما هرگز موعدى برایتان قرار نخواهیم داد! (48) و کتاب ( کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست) در آن جا گذارده مىشود، پس گنهکاران را مىبینى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند، و مىگویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مىبینند، و پروردگارت به هیچ کس ستم نمىکند. (49) به یاد آرید زمانى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده کنید!» آنها همگى سجده کردند جز ابلیس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون شد آیا (با این حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مىکنید، در حالى که آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شیطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جایگزینى بدى است براى ستمکاران! (50) من هرگز آنها ( ابلیس و فرزندانش) را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان، حاضر نساختم! و من هیچ گاه گمراهکنندگان را دستیار خود قرار نمىدهم! (51) به خاطر بیاورید روزى را که (خداوند) مىگوید: «همتایانى را که براى من مىپنداشتید، بخوانید (تا به کمک شما بشتابند!)» ولى هر چه آنها را مىخوانند،جوابشان نمىدهند، و در میان این دو گروه، کانون هلاکتى قراردادهایم! (52) و گنهکاران، آتش (دوزخ) را مىبینند، و یقین مىکنند که با آن درمىآمیزند،و هیچ گونه راه گریزى از آن نخواهند یافت. (53) و در این قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بیان کردهایم، ولى انسان بیش از هر چیز، به مجادله مىپردازد! (54) و چیزی مردم را باز نداشت از اینکه وقتى هدایت به سراغشان آمد- ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اینکه (خیره سری کردند، گویی میخواستند) سرنوشت پیشینیان براى آنان بیاید، یا عذاب (الهی) در برابرشان قرار گیرد! (55) ما پیامبران را، جز به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده، میفرستیم، اما کافران همواره مجادله به باطل مىکنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسیله آن از میان بردارند! و آیات ما، و مجازات هایی را که به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند! (56) چه کسی ستمکار تر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهای خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دلهای آنها پردههایی افکنده ایم تا نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی قرار دادهایم (تا صداى حق را نشنوند)! و از این رو اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمیشوند! (57) و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است، اگر مىخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مىفرستاد، ولى براى آنان موعدى است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت! (58) این شهرها و آبادی هایى است که ما آنها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم، و براى هلاکتشان موعدی قرار دادیم! (آنها ویرانههایش را با چشم میبیند، و عبرت نمیگیرند!) (59) به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو بر نمیدارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم، هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم! (60) (ولى) هنگامى که به محل تلاقى آن دو دریا رسیدند، ماهى خود را (که براى تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند، و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). (61) هنگامى که از آنجا گذشتند، (موسى) به یار همسفرش گفت: «غذاى ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شدهایم!» (62) گفت: «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم -و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهی بطرز شگفتآوری راه خود را در دریا پیش گرفت!» (63) (موسى) گفت: «آن همان بود که ما میخواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پىجویى مىکردند. (64) (در آن جا) بندهاى از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم. (65) موسى به او گفت: «آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟» (66) گفت: «تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى! (67) و چگونه مىتوانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؟! (68) (موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهى یافت، و در هیچ کارى مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (69) (خضر) گفت: «پس اگر مىخواهى بدنبال من بیایى، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو کنم.» (70) آن دو به راه افتادند، تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: ، سخللّهآیا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى؟! راستى که چه کار بدى انجام دادى!» (71) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى؟!» (72) (موسى) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر! سذللّه (73) باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانى را دیدند، و او آن نوجوان را کشت. (موسى) گفت: سخللّهآیا انسان پاکى را، بى آنکه قتلى کرده باشد، کشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى! سذللّه (74) (باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمىتوانى با من صبر کنى؟!» (75) (موسى) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزى از تو سوال کردم، دیگر با من همراهى نکن، (زیرا) از سوى من معذور خواهى بود!» (76) باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریهاى رسیدند، از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند، ولى آنان از مهمان کردنشان خوددارى نمودند، (با این حال) در آن جا دیوارى یافتند که مىخواست فروریزد، و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسى) گفت: «(لااقل) مىخواستى در مقابل این کار مزدى بگیرى!» (77) او گفت: «اینک زمان جدایى من و تو فرا رسیده، اما بزودى راز آنچه را که نتوانستى در برابر آن صبر کنى، به تو خبر مىدهم. (78) اما آن کشتى مال گروهى از مستمندان بود که با آن در دریا کار مىکردند، و من خواستم آن را معیوب کنم، (چرا که) پشت سرشان پادشاهى (ستمگر) بود که هر کشتى (سالمى) را بزور میگرفت! (79) و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند، و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! (80) از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاکتر و با محبتتر به آن دو بدهد! (81) و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت، و پدرشان مرد صالحى بود، و پروردگار تو مىخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند، این رحمتى از پروردگارت بود، و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم، این بود رازکارهایى که نتوانستى در برابر آنها شکیبایى به خرج دهى!» (82) و از تو درباره «ذو القرنین» مىپرسند، بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم کرد.» (83) ما به او در روى زمین، قدرت و حکومت دادیم، و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. (84) او از این اسباب، (پیروى و استفاده) کرد... (85) تا به غروبگاه آفتاب رسید، (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسم شد) که خورشید در چشمه تیره و گلآلودى فرو مىرود، و در آن جا قومى را یافت، گفتیم: «اى ذو القرنین! آیا مىخواهى (آنان) را مجازات کنى، و یا روش نیکویى در مورد آنها انتخاب نمایى؟» (86) گفت: «اما کسى را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد، سپس به سوى پروردگارش بازمىگردد، و خدا او را مجازات شدیدى خواهد کرد! (87) و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکوتر خواهد داشت، و ما دستور آسانى به او خواهیم داد.» (88) سپس (بار دیگر) از اسبابى (که در اختیار داشت) بهره گرفت... (89) تا به خاستگاه خورشید رسید، (در آن جا) دید خورشید بر جمعیتى طلوع مىکند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانى نداشتند). (90) (آرى) اینچنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبى از امکاناتى که نزد او بود آگاه بودیم! (91) (باز) از اسباب مهمى (که در اختیار داشت) استفاده کرد... (92) (و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید، و در کنار آن دو (کوه) قومى را یافت که هیچ سخنى را نمىفهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93) (آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مىکنند، آیا ممکن است ما هزینهاى براى تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى؟!» (94) (ذو القرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد مىکنید)! مرا با نیرویى یارى دهید، تا میان شما و آنها سد محکمى قرار دهم! (95) قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید (و آنها را روى هم بچینید)!» تا وقتى که کاملا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روى آن بریزم!» (96) (سرانجام چنان سد نیرومندى ساخت) که آنها ( طایفه یاجوج و ماجوج) قادر نبودند از آن بالا روند، و نمىتوانستند نقبى در آن ایجاد کنند. (97) (آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! اما هنگامى که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مىکوبد، و وعده پروردگارم حق است!» (98) و در آن روز (که جهان پایان مىگیرد)، ما آنان را چنان رها مىکنیم که درهم موج مىزنند، و در صور ( شیپور) دمیده مىشود، و ما همه را جمع مىکنیم! (99) در آن روز، جهنم را بر کافران عرضه مىداریم! (100) همانها که پردهاى چشمانشان را از یاد من پوشانده بود، و قدرت شنوایى نداشتند! (101) آیا کافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من اولیاى خود انتخاب کنند؟! ما جهنم را براى پذیرایى کافران آماده کردهایم! (102) بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ (103) آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده، با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند!» (104) آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند، به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد! (105) (آرى،) این گونه است! کیفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند! (106) اما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، باغهاى بهشت برین محل پذیرایى آنان خواهد بود. (107) آنها جاودانه در آن خواهند ماند، و هرگز تقاضاى نقل مکان از آن جا نمىکنند! (108) بگو: «اگر دریاها براى (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان مىگیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!» (109) بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما، (امتیازم این است که) به من وحى مىشود که تنها معبود تان معبود یگانه است، پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! (110)
دانلود ترتیل Kahf سوره کهف به صوت عبدالباسط عبدالصمد
با حجم تقریبی 26.6 MB | کیفیت Bitrate فایل : حدود 96kbps.
- مهدی عباسی
- جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱
- ۲۳:۵۹