سادهدلان و زیرکی اجتماعی
«معمولاً کسانی که دارای شخصیتی شریفاند و از تواناییِ برجستهی ذهنی برخوردارند، بهویژه در جوانی از حیثِ شناختِ انسانها و زیرکیِ اجتماعی مبتلا به کمبودی چشمگیرند. از اینرو فریب میخورند یا به نحوی گمراه میشوند؛ حال آنکه طبایعِ پَست، راهِ خود را در جهان بسیار زودتر و بهتر مییابند. علتِ چنین امری، این است که انسانِ فاقدِ تجربه، باید مستقل از تجربه (سابق بر تجربه) قضاوت کند و هیچ تجربهای از حیثِ ارزش، با تفکرِ سابق بر تجربه همتراز نیست؛ زیرا تفکرِ سابق بر تجربه در افرادِ عامی و عادی همان دیدگاهِ خودخواهانه است، اما در افرادِ شریف و عالی چنین نیست: اینها درست به همین سبب که از دیگران متمایزند، افکار و اعمالِ دیگران را طبقِ معیارهای برترِ خود ارزیابی میکنند و در محاسبهی خویش دچارِ اشتباه میگردند.
اما اگر کسی که دارای شخصیتی شریف است، در اثرِ تجربهی خویش یا دیگران بیاموزد که در مجموع از انسانها چه انتظاری میتوان داشت - یعنی بفهمد که غالبِ آنان از حیثِ اخلاقی یا تواناییِ ذهنی چنان ساخته شدهاند که اگر مجبور به داشتن رابطهای با آنان باشیم، بهتر است در حدِ امکان از آنان دوری جوییم - باز هم از حقارت و فلاکتِ آنان هرگز درکِ کافی نخواهد داشت؛ بلکه تا زمانی که زنده است پیوسته خواهد کوشید درکِ خود را از آنان گسترش و تکامل دهد، اما تا آن زمان، مکرر گرفتارِ خطاهایی میشود که به زیانِ اوست.
و باز هم ممکن است پس از آنکه از درسها واقعاً پند گرفت، گاهی اتفاق بیفتد که با اشخاصِ ناشناس معاشر شود و باشگفتی ببیند که همهی آنان در گفتار و رفتار کاملاً عاقل، صادق، صمیمی، باشرف و بافضیلتاند و بهعلاوه هوشمند و پرمایه و نکتهسنج به نظر میرسند؛ اما این امر نباید او را به اشتباه بیندازد: طبیعت، مانند آن نویسندگانِ بیمایه نیست که افرادِ شریر یا دیوانه را ناشیانه با نشانههای آشکار به تصویر میکشند بهطوری که فوراً میتوان خودِ نویسنده را پشتِ سرِ چنین شخصیتهایی دید که مدام عقاید و گفتههای آنان را افشا میکند و میگوید: ″این فرد شریر است، آن یک دیوانه است، حرفهای او را باور نکنید!″
برعکس، کارِ طبیعت به آثارِ گوته و شکسپیر میماند که در آنها هر کس - حتی اگر شیطان بالذات هم باشد - وقتی در برابرِ ما سخن میگوید، تماماً محق مینماید. این شخصیتها چنان عینی توصیف شدهاند که توجهِ ما را جلب میکنند و ما را وا میدارند که در نظرگاههای آنان شریک شویم؛ زیرا هر یک از این شخصیتها طبقِ اصل یا قانونی درونی شکل گرفتهاند و این امر، رفتار و گفتارِ آنان را طبیعی و در نتیجه ضروری جلوه میدهد. بنابراین، هرکس انتظار داشته باشد که در این جهان، شیطانها با شاخ و دیوانگان با زنگوله ظاهر شوند، طعمه یا بازیچهی آنان میگردد.»
در باب حکمت زندگی، آرتور شوپنهاور، ترجمه محمد مبشری، انتشارات نیلوفر، چ هشتم، ۱۳۹۶، ص ۲۱۱ و ۲۱۲
منبع : آرتور شوپنهاور - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)
- مهدی عباسی
- چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰
- ۱۴:۰۵